مهمانی

سلام دوستان عزیزی که متن زیرو می خونید

نمی دونم تا حالا مهمونی رفتید؟

یا براتون مهمون اومده؟

یا اصلا فکر کردید شرایط مهمانی چه طوریه؟

البته به نظر من شرایط مهمونی به میزبان بستگی داره

برای مثال رفتن به خونه صمیمی ترین دوست

با رفتن به خونه ی 

« نوه ی عموی داداش مادر بزرگ خاله ی پدر»

 فرق می کنه .

مسلما شما وقتی مهمونی می رید اولش بدون توجه به میزبان

دوش می گیرید لباس تمیز و مرتب می پوشید و کلا به خودتون می رسید

ولی وقتی میزبان براتون مهم باشه

نوع لباس و آرایش و ... شما بهتر می شه

حالا تصور کنید برای بزرگترین مهمانی دعوت شدید

مهمانی که مهربان ترین مهربان میزبان آن است؟

چه جوری می رید؟

تا حالا بهش فکر کردید؟

متن بالا رو نوشتم که بگم

نزدیک یه مهمونیه بزرگیم

یه خورده بیشتر آماده بشیم

مارم فراموش نکنید.

                                            مریم

 

سخنی با شهدا

سخني با شهدا

ما چيستيم؟

يك ضجه ي شكسته به حلقوم بي كسي

راز نگفته اي و سرود نخوانده اي

ما كيستيم ؟

گم كرده كبوتر در به دري راه آشيان

اندر شب سياه

خشمي كه خفته در پي هر غمي

افسانه اي خاموش در آغوش صد فريب

اين ها همه ما هستيم و ما همه اين ها هستيم .

اي برادر شهيد اي مجاهد نستوده اي چريك مبارز

تو كه رفتي به شهر غوغا شد

همه جا رنگ سياه رنگ ماتم

خلق آن لاله هاي ايمان را سرخ گلهاي چكيده از جان را

بس بچيدند و له كردند

تو كه رفتي حيات بي جان شد

اشك چشم مادران آزاده

همچو باران سيل آسا

تو كه رفتي فاجعه بر پا شد

تو كه رفتي رها از هر قانون

همه پير و جوان اين امت شد

بعد تو همه آزادند

كس ندارد به دلش دغدغه ي تقوا را

كس نمي داند ز چه رو شرم و حيا نيست دگر ؟

بعد تو هر پسري  يا دختري  

فارغ از هر قيد و بند

گرم ارضاي غريزه

بي تفاوت به همه ي ارزش ها

او فقط در پي اطفاي  حريق شهوات است

بعد تو شاهد تكرار همه تاريخيم

طلحه از يك طرف و اشعري از سوي دگر

بي شمارند كه من مي بينم

خوب بنگر

كه در اين بين چگونه دين ما زخمي دست اين هر دو است

رد پاي ابن سعد و ردي از حرمله ها

گر بخواهي تو ببيني

كاملا مشهود است

 تو كه رفتي دو چيز بر جا ماند :

رهبر و غربت و ديگر هيچ...

قرن ما ، قرن اسارت

عصر حاكم بودن اهداف شيطان

دوره بيهودگي

قرن ضلالت

دوره احياي  بعد جنسي

پس بين ماندن چه دشوار است !

 و خوش به حال شما كه اهل ماندن نبوديد

 و مدام ميرفتيد .

 نه ترس از جهنم

 و نه طمع بهشت

هيچ كدام مشغولتان نمي كرد .

 سر به رفتن سپرده بوديد

 تا تن به ماندن  ندهيد،

 تا تن به بودن ندهيد.

 

 

سخنی از یک بزرگ

اگر در خدمت خدا باشی تمام آفرینش در خدمت تو خواهد بود.

                                          ***         

هر آنچه هستم قبلا در اندیشه هایم آن را دیده ام.

کسی که به فردا نمی اندیشد یقینا فردایی هم ندارد.

                                         ***

بزرگترین فاجعه زمانی رخ می دهد که یک انسان بگوید نمی توانم 

درد خیلی از ماها نتوانستن نیست بلکه نخواستن است.

                                          ***

هم آب هست هم خاک پس دوباره جوانه خوام زد.

                                          ***

واقعا در جایی که آشغال قابل بازیافت است چرا انسان ها این طور نیستند.

 

بر گرفته از کتاب : کتاب کوچک زندگی به قلم آقای محمد حسن پاشایی

حسین

 

حسین

 

حسین

 

زندگی برایم دشوار شده

 

حجم هوا برایم سنگین گشته

 

نمی دانم چرا ارباب با من بازی می کند

 

نمی دانم عشق بازی با معشوق است

 

یا تشنه کردن معشوق برای دیدار

 

و یا شاید هم زجر برای گناهانم

 

نمی دانم

 

فقط این ر ا می انم که خسته ا م

 

بریده ام

 

ارباب من

 

بگذار برای دیدنت  بیایم

 

بگذار قبل از مرگ شش گوشه را در آغوش بگیرم...

 

باز هم حسین.

دلتنگی ها

سلام

 

سلام بر روح هستی

 

سلام بر حسین

 

خیلی وقت است از حسین ننوشته ام

 

نوشتم برایم دشوار شده

 

از حسین گفتن برایم دشوار شده نمی دانم

 

 چه بگویم چگونه بگویم؟

 

حال می فهمم چه قدر دوری از حسین تلخ است

 

حال می فهمم که اگر حسین نبود هستی معنا نداشت

 

حال که حسین را فراموش کرده ام

 

حال که از او دور شده ام

 

وای خدای من به فریادم برس

 

به فریادم برس که بی حسین مرده ای بیش نیستم

 

حال که لحظات دیدار با معشوقم فرا رسیده و او

 

مرا نمی خواهد به فریادم برس

 

تو می دانی که حسین را دوست می دارم

 

حال که با کلی انتظار می خواهم به دیدارش بشتابم

 

نه چرا؟

 

فعلا نه چرا؟

 

آخر دوستش دارم

 

درست از او دور شده ام

 

تو به فریادم برس

 

خدای من

 

                                      مریم